سلسله مباحث علوم قرآن عهدهدار شناسایی این کتاب الهی است و به مطالعه و بررسی ابعاد مختلف آن میپردازد. از جمله این مباحث، بحث از قَسمها و سوگندهای قرآن کریم است که دارای شاخهها و مسائل چندی است و شناسایی جنبههای گونهگون آن پژوهشی همهجانبه را میطلبد.
با رهیافت به عرصه این مبحث و دریافت معالم آن، کلید فهم بسیاری از آیات قرآن در اختیار ما قرار میگیرد و بینشی جامعنگر در کاربرد این اسلوب در قرآن برایمان فراهم میآید که در پرتو آن، فزون بر فهم تفسیر بخشی از آیات این کتاب کریم، توان پاسخگویی به پرسشهایی که درباره اقسام قرآن قابل طرح است، ایجاد خواهد شد.
نگارنده بر آن است که به یاری خدا در گفتارهایی چند، نتیجه جستوجو و درنگ خویش را عرضه دارد، گفتارهایی که از سویی جدا و از سوی دیگر قطعه هایی از یک مجموعه است. اینک در نخستین بخش از آن، مقدمهای برای ورود به بحث سوگند در قرآن ارائه میگردد:
پیشینهای از سوگند پیشینه سوگند به پیش از پا نهادن انسان به پهنه این جهان خاکی بازمیگردد، آنجا که شیطان او را فریفته سوگند دروغ خود ساخت تا به او بباوراند که خیرخواه اوست:
«فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سوآتهما و قال ما نهاکما ربّکما عن هذه الشّجرة إلاّ أن تکونا ملکین او تکونا من الخالدین. و قاسمهما إنّی لکما لمن النّاصحین»1(اعراف/ 21-20)
این سوگند تا پس از حیات دنیوی نیز ادامه دارد و جالب آن که انسان اغوا شده شیطان خود در قیامت نیز با سوگند دروغ قصد فریب دادگاه الهی را دارد و انسان مشرک، راه نجات خود را در سوگند جستوجو میکند:
«و یوم نحشرهم جمیعا ثمّ نقول للّذین أشرکوا أین شرکاءکم الذین کنتم تزعمون. ثمّ لمتکن فتنتهم إلاّ ان قالوا و اللّه ربِّنا ما کنّا مشرکین»2(انعام/ 23-22)
تصویری که این دو آیه از وجود سوگند در مبدأ و منتهای حیات انسان و آن جامعه کوچکی که اعضای آن آدم، حوا و شیطان بودند، به نمایش میگذارد، نشاندهنده آن است که سوگند راهی مهم برای ایجاد اطمینان و جلب اعتماد دیگران در روابط انسانی است و با واسطه قراردادن موجودی مقدس و مورد احترام میتوان راستی و درستی گفته خویش را تأکید کرد و بر پایداری به وعدهای که داده میشود اطمینان بخشید.
قرآن کریم سوگندهای دیگری از گذشته های دور و نزدیک زندگی انسانها را نیز برای ما حکایت میکند که گستره کاربردی آن را نشان میدهد: آنگونه که قرآن کریم حکایت میکند حضرت ابراهیم علیهالسلام پدر ادیان توحیدی چنین سوگند یاد میکند:
«و تأللّه لأکیدنّ أصنامکم بعد أن تولّوا مدبرین»3(انبیاء/ 57)
پیش از ابراهیم نیز گروهی از قوم صالح، زمانی که میخواهند با یکدیگر همسوگند شوند که پیامبر خدا را همراه با خانوادهاش شبانه از میان بردارند، باز به «اللّه» قسم میخورند:
«قالوا تقاسموا باللّه لنبیّتنّه و أهله ثمّ نقولنّ لولیّه ما شهدنا مهلک أهله و إنّا لصادقون»4(نمل/ 49)
قرآن حتی از مشرکان نیز حکایت میکند که به «اللّه» سوگند یاد کردند که اگر نشانهای بر درستی دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برایشان بیاید، ایمان آورند:
«و أقسموا باللّه جهد أیمانهم لئن جاءتهم آیة لیؤمننّ بها»5(انعام/ 109)
از آیات کریمه یاد شده دو نکته به دست میآید:
1ـ سوگند شیوهای است که از گذشتههای دور در میان انسانها جریان دارد و امتهای گوناگون آن را به کار میبردهاند.
از جمله اقوامی که قسم در میان آنان شایع بوده قوم عرب است که قرآن کریم به زبان آنان فرود آمد. سوگند در میان اعراب اسلوبهای گوناگونی داشته است و واژگان چندی برای آن نهادهاند. گفتاری که یاد میشود حکایتگر این شیوههاست و نگارنده آن پس از آن که فراگیر بودن اسلوب سوگند در میان تمامی انسانها را یادآور میشود، نمودهای گوناگون قسم در زبان عربی را برمیشمرد:
«اسلوب قسم در قرآن و دیگر کتب آسمانی منحصر نیست، بلکه این شیوه در میان تمامی افراد بشر؛ مسلمان و غیر مسلمان، در جاهلیت و در اسلام، نزد عرب و غیر عرب، گستره دارد.
طبیعت و سرشت انسان در هر زمان و هر مکان اقتضا میکند که خبری که میشنود یا وعدهای که به وقوع میپیوندد مورد تأکید قرار گیرد. آدمی میل دارد از کلام گویندهای که برای او سخن میگوید اطمینان یابد و خود نیز به شنونده خویش اطمینان بخشد و این مسأله در میان بشر شایع است؛ خواه فرد باشد یا گروه، بویژه در امور مهم؛ مانند پیمان میان گروهها با یکدیگر یا میان حاکم و مردم یا میان افراد مردم، تا نسبت به یکدیگر اطمینان پیدا کرده، موافق از مخالف و دوست از دشمن را بازشناسند.
این نیاز به تأکید و اطمینان، مردم را به ایجاد قسم فراخواند، به صورتی که از آن با نهادن دست راست در دست راست یکدیگر تعبیر کردند و این کار آنگونه که به نظر میرسد ریشه کلمه «یمین» است.
گاه این امر را با برگرفتن عطر و تقسیم آن میان یکدیگر و مالیدن بر دستشان بیان میکردند؛ چنانچه در جاهلیت مرسوم بود.
گاه با گره زدن ریسمان خود به ریسمان دیگری از همپیمانان او میشدند، تا این که «حبل» و ریسمان نام برای پیمان ذمّه و همجواری قرار گرفت؛ همانگونه که در قرآن کریم آمده است:
«إلاّ بحبل من اللّه و حبل من الناس» (آل عمران/ 112)
گاه برخی لذایذ را مانند: شرب خمر، استعمال بوی خوش و کوتاه کردن مو، بر خود حرام میکردند تا زمانی که به مقصود خود برسند. این نذر نیز گونهای قسم است.
گاه بدون آن که شرط کنند چیزی را ترک میکردند و این کار را «ألیّة» نامیدند؛ همچنان که قرآن میگوید:
«للّذین یؤلون من نساءهم تربّص أربعة أشهر» (بقره/ 226)
سپس کاربرد این ماده گسترش یافت و «آلیتُ» به معنای أقسمت شد. گاه «لام تأکید» را دلیل بر قسم قرار میدادند و وقتی کسی میگفت:
لأفعلَنّ» مقصودش این بود که «واللّه لأفعلنّ» و از اینگونه است آیه: «لأملأن جهنّم» (اعراف/ 18)
گاه کلمه «أقسمت» را به کار میبردند و قصدشان از آن تأکید بود. ریشه این ماده از «قَسَم الشیء و قسَّمه» به معنای قطع کردن است، و قطع در نفی شک و شبهه و گفتار قاطعی که میان حق و ناحق را جدا میکند به کار میرود. گاه کلمه «حَلِف» را به کار میبردند که معنایش برندگی و تیزی و شبیه کلمه قسم بود. گفته میشود: «سنان حلیف»؛ یعنی شمشیر برنده و «لسان حلیف»؛ یعنی زبان تیز.
یا گاه برای قسم خوردن و تأکید کردن از لفظ «اشهد» تعبیر میآوردند، و این کلمه در قرآن کریم در گونهای قسم آمده است:
«اذا جاءک المُنافقون قالوا نشهد إنّک لرسول اللّه و اللّه یعلم إنّک لرسوله و اللّه یشهد إنّ المنافقین لکاذبون» (منافقون/ 1) خداوند شهادت آنان را سوگند نامید.6
بنابراین برای قسم یک لفظ و یک شیوه وجود ندارد، بلکه اسلوبهای گوناگون و راههای متفاوت و واژگان چندی وجود دارد.»7
در زبان پارسی نیز سوگند از لفظ مرکب «سَوکنتَ وَنْتَ» اوستایی به معنای دارای گوگرد یا گوگردمند است که تطور یافته و قسمت دوم آن: ونتَ از آخر آن افتاده و در قسمت نخست کاف به گاف و تا به دال بدل شده است.
این امر حکایتگر آن است که در دوران قدیم هنگام قضاوت و داوری آب آمیخته به گوگرد به کار میرفته است، بدینترتیب که اینگونه آب را به متهم مینوشانیدند و از دفع شدن یا در شکم ماندن آن بیتقصیری یا مقصر بودن او معلوم میشده است. استعمال فعل «خوردن» با سوگند یادگار همین مفهوم است. بعدها سوگند مفهوم اصلی خود را از دست داد و به معنای قسم عربی به کار رفت.8 بدینترتیب کلمه سوگند نمودار یکی از ورهای معمول در ایران باستان است که در محاکمات مشکوک کاربرد داشته است. در گذشته عمل سوگند دادن و سوگند خوردن را که در حضور موبدان انجام میگرفته است، وَرْ میگفتهاند. در نوشتههای پهلوی چند نوبت سوگند مترادف وَرْ به کار رفته است وَرْ در ایران و اُردال در اروپا انواع و اقسامی داشته است؛ مانند آن که متهم دست خود را مدتی در آتش نگه میداشت و یا با لباس اندوده به قیر یا موم از میان آتش میگذشت، در صورتی بیگناه محسوب میشد که بدو آسیب نرسد. به این نوع وَرْگرم میگفتند، وَرْسرد نیز وجود داشته است؛ مثل آن که دست چپ مدّعی علیه را به پای راستش میبستند و سپس او را در آب میافکندند، در صورتی که بر روی آب میماند مقصّر و محکوم شناخته میشد؛ زیرا اعتقاد داشتند آب پاک متّهم را نمیپذیرد.9
بعدها بر اثر گذشت زمان و تحوّلات و تطوّرات تاریخی و پیشرفت زبان و ادب فارسی سوگند نیز از صورت ساده واولیه خود به در آمد و راه دگرگونی و ترقّی پیمود و به صور و انواع گوناگون نمودار گشت.10
به هر حال جدای از پیشینه قسم و انواعی که در آن یاد شد، اکنون قسم و سوگند مفهومی مشخص دارد و یک عمل گفتاری است که البته گاه ممکن است با اموری همچون بالا بردن دست یا نهادن آن به مورد قسم همراه باشد و در بخشی که پیش رو دارید به شناسایی آن خواهیم پرداخت. 2ـ سوگند به «اللّه» به عنوان مقدسترین موجود رواج داشته است و این نشان میدهد که پذیرش خدای یکتا در سرآغاز دفتر زندگی انسان ثبت بود؛ از این رو الههها و امور مقدس دیگر پدیده دومی بودند که پا به عرصه زندگی بشر نهادند و سوگند به آنها نیز به میان آمد.
ماهیت سوگند
این نکته روشن است که سوگند یکی از شیوههای تأکید و استوارسازی سخن است، همانگونه که از دید دستور زبانی به این بعد آن نگریسته میشود. بدرالدین زرکشی در مفصلترین نوع از کتاب البرهان فی علوم القرآن که «اسالیب القرآن و فنونه البلیغة» نام دارد، یکی از اسلوبهای تأکید را سوگند یاد میکند و در آغاز آن مینویسد:
«سوگند در نزد نحویان جملهای است که با آن خبر مورد تأکید قرار میگیرد. حتی آنها گفتار خداوند متعال: «و اللّه یشهد إنّ المنافقین لکاذبون»(منافقون/ 1) را سوگند شمردهاند؛ گرچه در آن اِخبار از گواهی دادن خداوند بر کذب منافقان است؛ امّا چون برای تأکید خبر آمده، قسم نامیده شده است»11.
این بیان که در بسیاری دیگر از کتابها آمده است، نمیتواند بازگوکننده ماهیت و مفهوم سوگند باشد. تنها تعریفی به ویژگی و فایده آن است که تأکید باشد و در نزد نحویان ملاک و معیار تشخیص سوگند قرار گرفته است.
سخن در این است که سوگند چه عملی انجام میدهد و چه فرایندی در آن رخ میدهد که موجب تأکید کلام میشود و همچنان که اموری مانند: عهد و پیمان، شهادت و گواهی دادن، و نذر هر کدام دارای ماهیت و وجه تمایزی هستند که آنان را از یکدیگر جدا میکند، حقیقت سوگند چیست و وجه تمایز آن با دیگر امور کدام است؟
این مسأله را علامه طباطبائی بخوبی تشریح کرده، در این باره مینویسد:
«سوگند آن است که خبر یا انشا را به چیزی که دارای شرافت و آبروست به جهت ارج و اعتباری که دارد پیوند داده، مقید کنیم، به گونهای که اگر خبر درست نباشد و در انشا، امر یا نهی امتثال نشود، کرامت و شرافت آن چیز لطمه بخورد و باطل شود؛ مثلاً وقتی میگوییم: به جان خودم سوگند که زید ایستاده است، صدق این سخن را به شرافت زندگی و عمر خود پیوند دادهایم، به طوری که اگر خبر ما دروغ باشد، عمر ما فاقد شرافت و ارزش شده است. همچنین وقتی به شخصی بگوییم: به جان خودم سوگندت میدهم که این کار را برای من انجام ده، خواهش خود را به شرافت زندگی خود گره زدهایم، به گونهای که اگر آن شخص این کار را انجام ندهد، شرافت زندگی و ارزش عمر ما را نادیده انگاشته است.»12
علامه پس از ذکر این مطلب دو نکته را نتیجه میگیرد:
1ـ سوگند بالاترین درجه تأکید در سخن است.
2ـ آن چیزی که به آن سوگند یاد میشود، باید ارجمندتر و شریفتر از آن چیزی باشد که به خاطر آن سوگند یاد میشود؛ زیرا معنی ندارد که کلام با چیزی تأکید شود که شرافت و ارزشش پایینتر از آن است.
در برخی از کتب علوم قرآن در تعریف قسم اینگونه آمده است:
«و عرّفه العلماء: بانّه ربط النفس بالامتناع عن شیء او الاقدام علیه بمعنی معظم عند الحالف حقیقة او اعتقادا.»13
قسم آنگونه که عالمان آن را شناساندهاند، به معنای ایجاد رابطه میان خودداری کردن نفس از چیزی یا اقدام بر آن است با امری که در نزد سوگند یادکننده بزرگ است؛ خواه در واقع آن امر عظمت داشته باشد یا به اعتقاد وی چنین باشد.
این تعریف گرچه از جهتی شبیه تعریف علاّمه است، امّا جامعیّت آن تعریف را ندارد، چرا که تنها شامل عقد یمین میشود که در آن برای انجام یا عدم ارتکاب امری در آینده سوگند یاد میشود و سوگند بر وقوع یا عدم وقوع کاری در گذشته را دربرنمیگیرد. یمین بنا بر مفهوم یاد شده شبیه نذر و عهد است و در فقه اسلامی در ردیف آن دو یاد میشود و در هر سه مورد مکلّف به واسطه یکی از آنها انجام یا پرهیز از کاری را بر خود لازم میکند. عهد میثاقی است که انسان با خدای خود میبندد که التزام به فعلی داشته باشد و صورتش این است که: «عاهدتُ اللّه یا علیّ عهد اللّه.» و نذر آن است که انسان در صورت حاصل شدن چیزی در آینده، کار نیکی را بر خود واجب میکند، بدینگونه که میگوید: «ان کان کذا فللّهِ علیّ کذا».
گاه در برخی اخبار یمین بر نذر نیز اطلاق شده است. از این رو شهید اول یمین و عهد را از توابع نذر میشمرد.14 اما در عین حال یمین، نذر و عهد سه مفهوم جدای از هم هستند که گرچه در هر سه عزم و تصمیم بر انجام یا ترک چیزی است، اما در سوگند این عزم را به شیء محترم و دارای شرافتی پیوند میدهد و در عهد، پیمانی میان او و خداست و در نذر انجام آن را مع