چکیده
موضوع حراست از خانواده و ادامهزندگى مشترک زن و مرد در طول تاریخهمیشه مورد توجه بوده است. اسلام بهعنوان یکى از مکاتب حقوقى با ارائهراهکارهاى مناسب توانسته است ازحقوق طرفین عقد نکاح و استحکامزندگى مشترک پشتیبانى کند از جملهاین راهکارها شروط ضمن عقدمىباشد.
قبل از انقلاب اسلامى در دفاترنکاح صرفا اجراى عقد ثبت مىگردیدولى بعد از انقلاب اسلامى با دستورمراجع ذیصلاح شروطى را به عنوانشروط ضمن عقد در دفتر نکاحیه چاپکردند که طرفین عقد نکاح باید بهتناسب موضوعیت در صورت قبولىآنرا امضا کنند. در این مقاله سعى شده استمباحثى پیرامون مفهوم شرط، اقسامشرط، صحت و فساد شرط، اجراىشرط و نتیجه تخلف از آن مورد بررسىقرار گیرد و به سؤالاتى مانند آیا شرطضمن عقد جایز الزام آور است؟ آیاشرط باید ضمن عقد لازم آورده شود؟آیا شرط خلاف مقتضاى عقد موجببطلان عقد مىشود؟ پاسخ داده شود.
کلید واژهها: عقد نکاح، عقد لازم، عقد جایز، طلاق،شرط، وکالت عقد مجموعهاى هماهنگ است;هرچه در این مجموعه گنجانیده مىشودجزئى از عقد است، خواه در شمارتعهدهاى اصلى باشد یا تبعى. شروط ضمن عقد چیزى جدا ومستقل از مفاد عقد نیست; بنابراین چوندر حقوق، شرط بطور معمول بهتعهدهاى فرعى و تبعى گفته مىشود وبهاین اعتبار از اصل قرار داد فاصله مىگیرد،خود نظریه خاصى را به وجود آوردهاست. رابطه عقد و شرط، بویژه در جایىکه یکى از آن دو فاسد است، یکى ازمباحث پیچیده و مورد اختلاف حقوقىرا تشکیل مىدهد.
مطالب مربوط به شرط را مىتوان درچهار بخش مطالعه کرد:
الف) مفهوم و ماهیتحقوقى شرط
ب) اقسام شرط
ج) صحت و فساد شرط
د) اجراى شرط و نتیجه تخلف از آن
الف) مفهوم و ماهیتشرط : واژه شرط معانى گوناگونى دارد ازجمله وصف، امرى است که از عدم آنعدم لازم مىآید، بدون اینکه وجودشلازمه وجود باشد. براى مثال نزدیکى بهآتش شرط سوختن است، بدون اینکهسبب آن باشد. همچنین است الزام والتزام، خواه ضمن عقد باشد یا خارج آنکه به معنى عقد نامعین است. ولى، دراصطلاح حقوقى، شرط یکى از این دومفهوم را بیان مىکند: 1- امرى که وقوع یا تاثیر عمل یاواقعه حقوقى خاص به آن بستگى دارد.مثلا وجود قصد و رضا هرکدام شرطصحت معامله است. 2- توافقى است که برحسب طبیعتخاص موضوع آن یا تراضى طرفین، درشمار توابع عقد دیگرى درآمده است. شرط بدین مفهوم، نیز دو قسم استقسماول بر حسب طبیعت موضوع آنالتزامى مستقل نیست و ناچار باید درزمره توابع عقد دیگر باشد; مانند شرطىکه مربوط به اوصاف مورد معامله اصلىاست (شرط صفت) یا زمان وفاى به عهدرا معین مىکند(شرط اجل). این شرط درواقع به کمال و روشنى شیوه اجراى تعهدکمک مىکند و خود التزامى جداگانهنیست. قسم دوم مىتواند به عنوان قراردادمستقل مورد توافق باشد، ولى دو طرفبه ملاحظاتى آن را تابع عقد دیگرساختهاند تا نام شرط بر آن نهاده شود;مانند وکالتى که ضمن نکاح، شرط شود یامضاربهاى که در قرارداد بیع مىآید. در اینفرض آنچه مورد تراضى قرار مىگیرد،عقدى است مرکب از دو قرارداد; با اینقید که یکى از آن دو، جنبه اصلى دارد ودیگرى فرعى و تبعى . آنچه به عنوان نظریه شرط ضمن عقدشهرت یافته از قسم دوم است; یعنى،التزامى که ضمیمه تعهدهاى اصلى عقددیگر قرار گرفته و حدود و شرایط آنتعهدها را کامل ساخته یا دگرگون کردهاست. از دیدگاهى دیگر، شرط ضمن عقدرا به دو دسته تقسیم مىکنند: 1- صریح که در آن تراضى به صراحتبیان مىشود. 2- ضمنى که از طبیعت عقد و عرفو عادت بطور ضمنى استنباط مىشود. بنابر این به تعهدى شرط ضمن عقدگفته مىشود که در نتیجه طبیعت تعهد یاتراضى دو طرف، بین عقد و آن تعهدعلاقه و ارتباطى مانند اصل و فرع موجودباشد، خواه عقد بر مبناى آن واقع شود، یامفاد شرط را دو طرف ضمن عقد بیاورند،یا بعد از عقد به آن ضمیمه کنند. آنچهاهمیت دارد وجود و علاقه و ارتباط شرطبا عقد است نه زمان وقوع آن (1) ; زیرانیروى «قصد مشترک» این توان را دارد کهامرى خارجى را به عقد پیوند زند و آن رادر شمار مفاد عقد آورد. پس اگر شرطى کهضمن عقد آمده است، از دیدگاه قصدمشترک ربطى به عقد نداشته باشد باید آنرا التزامى مستقل یا تعهدى ابتدایىشمرد. اصطلاح شرط ضمنى براى امورى بهکار مىرود که مدلول التزامى الفاظ قرارگرفته است. یعنى به حکم عقل یا قانون یاعرف لازمه مفاد توافق یا طبیعت قرارگرفته است. براى مثال خانهاى اجاره دادهمىشود و در خلال مدت اجاره، نیاز بهتعمیر جزئى پیدا مىکند، اتاقها باید رنگشود و قفل درهاى ورودى روغن کارى وتنظیم گردد. عرف مؤجر را به تسلیم عینمستاجره، و مستاجر را به انجامتعمیرهاى جزئى متعهد مىداند. پسمىتوان گفت اجاره حاوى شرط ضمنىمربوط به تسلیم مورد اجاره از سوىمالک و انجام تعمیرهاى جزئى از طرفمستاجر است. شرط ضمن عقد جایز مشهور است «وفاى به شرطى واجباست که ضمن عقد لازم شرط شده باشد»در اینجا این سؤال مطرح است که آیاشرط ضمن عقد جایز (2) هیچ الزامىبوجود مىآورد؟ و آیا به وسیله شرطمىتوان عقد جایزى را الزام آور کرد یاباید شرط، ضمن عقد لازم (3) آورده شود؟ در جواب سؤال اول بعضى ازنویسندگان معتقدند که اگر ضمن عقدجایز انجام فعلها بر یکى از دو طرف شرطشود مىتوان الزام او را از دادگاه خواست.خوانده دعوى مىتواند با فسخ عقداصلى، خود را از آن قید و التزام رها سازد،ولى پیش از این اقدام، انجام کار مشروطبر عهده اوست. (4) در پاسخ پرسش دوم باید گفت ازظاهر بعضى مواد چنین برمىآید کهنویسندگان مدنى از نظر مشهور در فقهپیروى کردهاند و شرط در عقد جایز راکافى نشمردهاند. این ظهور را پارهاىنویسندگان نیز تایید کردهاند. (5) اما در مقابل مخالفانى چون دکترکاتوزیان در کتاب خویش مىگوید اگرخواست مشترک دو طرف بتواند ایجادالتزام کند و قالب و تشریفات معیننداشته باشد، چه تفاوت مىکند که اینخواست ضمن عقد لازم بیان شود یا درخود عقد؟ پسمىتوانگفت مفاد این موادناظربهمورد شایعاست، بدوناینکه مفهومآن لزوم شرط در عقد جایز را نفى کند.
ب) اقسام شرط
شرط را به اعتبارهاى گوناگون تقسیمکردهاند: - به اعتبار اثرى که در عقد مىنامند بهسه گروه تعلیقى، فاسخ و تقییدى. - به اعتبار چگونگى بیان اراده، بهصریح و ضمنى. - به اعتبار شیوه ارتباط با عقد، بهضمن عقد و خارج از آن(ابتدایى). - به اعتبار نفوذ شرط، به صحیح وفاسد. تقسیم شرط به اعتبار موضوع راقانون مدنى در ماده 234 چنین بیان کردهاست: 1- شرط صفت 2- شرط نتیجه 3- شرط فعل ج) صحت و فساد شرط شرایط صحتشرط در فقه در فقه راجع به شرایط صحتشرط،اتفاق نظر وجود ندارد; این شرایطتحولاتى را پیموده است، ولى بیشتراختلافها صورى است. در کتابهاى فقهدیده مىشود که شرط اگر 1- مخالفکتاب و سنت نباشد و 2- به جهالت درمبیع و ثمن منتهى نگردد و 3- مخالف بامقتضى عقد نباشد و 4- غیر مقدورنباشد، جایز شمرده شده مىشود. (6)
شروط باطل 1- شرط غیر مقدور هدف نهایى هر التزام، اجراى آناست. تعهدى را که نتوان ایفا کرد، در عرفامرى لغو و بیهوده مىشمارند. قانون نیزتوانایى بر تسلیم را از شرایط عمومىدرستى قراردادها مىداند. براى مثال، اگربر فروشنده زمین شرط شود که زراعتى رابه خوشه برساند، این شرط در توان اونیست، بلکه به خداوند منسوبمىشود. (7) و یا شرط کند در ضمن ازدواجبدون طلاق از همسر جدا شود. (8) 2- شرط بیفایده منظور از بیفایده بودن این است که درشرط، هدف معقولى منظور نباشد. 3- شرط نامشروع هر شرطى را که مخالف کتاب و سنتباشد، فقها جزء شروط نامشروع آوردهاند. و حقوقدانها شروط نامشروع رامطابق ماده 232 ق.م به دو گروه تقسیممىکنند. 1- شرط خلاف قانون و شرع 2- شرط خلاف اخلاق و نظم عمومى 4- شرط خلاف مقتضاى عقد در مساله مقتضاى عقد بین فقها وهمچنین حقوقدانها نظرات متفاوتىوجود دارد. مرجع شناسایى را هریکچیزى دانستهاند. آنچه کم و بیش همهپذیرفتهاند این است که «مقتضا» چنان بهماهیت عقد وابسته و ملازم با آن است کهاگر شرط گرفته شود، جوهر عقد نیز ازدست مىرود و در دید عرف یا شرع،موضوعى براى آن باقى نمىماند. مخالفتشرط با مقتضاى عقد،ممکن استبه چند صورت انجام پذیرد: 1- مخالفتبا مضمون یا مفاد اصلىعقد، یعنى موضوعى که به تراضى انشاشده است. مثلا در نکاح شرط شود کهشوهر حق ندارد با همسرش رابطه جنسىداشته باشد. 2- گاه شرط با مفاد عقد (قصدمشترک) تعارض ندارد، لیکن احکامى راکه قانونگذار از اسباب و لوازم تحقق آنمفاد قرار داده است، نفى مىکند; مثلا اگرشرط شود که وقف هیچگاه به تصرفموقوف علیه داده نشود. 3- گاه با هدف نهایى که در تراضىملحوظ بوده است، تعارض دارد; در نتیجهمىتوان گفت مبناى اصلى مورد توافق واثر مطلوب را نفى مىکند. آیا فساد شرط به عقد نیز سرایتمىکند یا عقد مىتواند در کنار باطلم حفوظ بماند؟ 1- گروهى بطلان شرط را در همهموارد باعثبطلان عقد مىدانند. (9) 2- گروه دیگر معتقدند بطلان شرط درهیچ صورت سبب بطلان عقد نمىشود. (10) 3- گروه سوم اعتقاد دارند هرجا کهبطلان شرط به رکنى از عقد صدمه برساندآن را باطل مىکند و در سایر موارد،بطلان شرط مانع از نفوذ عقدنیست. (11) بعضى از حقوقدانها شرط خلافمقتضاى عقد و شرط مجهولى را که جهلبه آن، موجب جهل به عوضین شود، جزءشروط مفسده عقد دانستهاند و بقیهشروط را مفسد عقد نمىدانند، بلکهفقط مفسد شرط مىدانند ; زیرا تعارضمیان قصد موجد شرط بوجود آورندهبیع، منجر به سقوط هر دو قصد وبالنتیجه موجب بطلان عقد و شرطمىگردد. (12) د) اجراى شروط و نتیجه تخلف از آن: شرطى، جزئى از قرارداد است که لزوموفاى به کل عقد شامل آن نیز بشود. درمورد شروط فعل (13) این الزام آسان است;طرفى که ملتزم به انجام آن استباید آن رابجا بیاورد و در صورت تخلف، طرفدیگر مىتواند اجبار او را از دادگاه تقاضابکند(ماده 237 ق.م) ولى بعضى از فقها (14) و حقوقدانها معتقدند به محض خوددارىاز انجام شرط، ذىنفع خیار فسخ دارد،زیرا خیار براى جبران ضرر است. ممکناست ذى نفع با مراجعه به محکمه واجبار حاکم، شرط مزبور را اجرا کند، ولىباید توجه داشت که مراجعه به محکمه ودادخواهى کار آسان و خالى از ضررنیست. ولى شرط صفت (15) و نتیجه اجراى آن،چهره دیگرى دارد; این دو شرط یا باتحقق عقد خود بخود وفا مىشود یامعطل مىماند و ناچار ضمانت اجراى آنبه لزوم عقد باز مىگردد و زیان از دسترفتن شرط به گونهاى غیر مستقیم جبرانمىشود. شروط ضمن عقد نکاح نکاح، سازمان حقوقى ویژهاى استکه بر مبناى رابطه جنسى و عاطفى زن ومرد ایجاد شده است. اشخاص در انتخابهمسر آزادى کامل دارند و عقد نکاح نیزمانند سایر قراردادها، وابسته به قصد ورضاى طرفین آن است. ولى آثار این عقداز طرف قوانین معین مىشود و حقوقجایى براى حاکمیت اراده آنان باقىنمىگذارد. بندرت مىتوان موردى رایافت که زن و شوهر بتوانند آثار متعارفنکاح را بر طبق قرارداد گوناگون سازند یاحکمى از قانون را تغییر دهند. بهمینجهت، در این زمینه اصل محدود بودناراده طرفین به قوانین یا امرى بودن قوانیناست و همین نکته نکاح را از معاملاتجدا مىسازد. (16)
توافقى که بمنظور تغییر آثار قراردادىانجام مىشود، اگر ضمن همان قراردادباشد، در اصطلاح شرط نامیده مىشود. براى مثال، اگر زن و شوهر ضمن عقدنکاح قرار گذارند که محل سکونتمشترک آنان را زن معین کند، مىگویندضمن عقد نکاح شرط شده است که تعیینمحل سکنى با زن باشد یا اگر وصفى درمهر یا یکى از زوجین شرط شود یا منظوربدست آمدن نتیجه قرارداد تبعى (مانندوکالت) ضمن نکاح و یا ضمن عقد لازمدیگرى باشد، این قرارداد را شرطمىنامند. (17) شروط ضمن نکاح را مىتوان به دوگروه اصلى تقسیم کرد: 1- شروطى که موضوع آنها یکى ازاحکام قانونى یا عرفى عقد نکاح است وطرفین بدین وسیله مىخواهند حدودشرایط آن احکام را تغییر دهند. 2- شروطى که بطور مستقیم مربوطبه نکاح نیست و زن و شوهر به دلایلى آنرا در زمره توابع عقد آوردهاند. گفتار نخست: شروط ناظر بر احکامنکاح شروطى که طرفین در احکام نکاحمنظور مىکنند، ممکن است ناظر بر یکىاز این امور باشد: الف) انعقاد نکاح ب) آثار نکاح ج) انحلال نکاح د) مهر الف - شروط مربوط به انعقاد نکاح حق مربوط به انتخاب طرف قرارداد وتصمیم گرفتن درباره شرکت در آن ازبدیهىترین نتایج اصل آزادىقراردادهاست، اما شرایط انعقاد و درستىعقد را قانون معین مىکند و به طرفیناجازه نمىدهد که در این زمینه نیز چنانکهمىخواهند تصمیم بگیرند. این اصل درعقد نکاح که جنبه اجتماعى آن نیزاهمیتبسزا دارد، بیشتر تقویت مىشودو بندرت مىتوان موردى را یافت کهطرفین بتوانند نظم متعارف عقد را بر همزنند. حق نکاح کردن از حقوق مربوط بهشخصیت انسان است و با هیچ قراردادىساقط نمىشود. بنابراین اگر کسى درقراردادى حق نکاح با زنى را براى مدتى ازخود سلب کند و در همین مدت زن را بههمسرى بگیرد، هیچ دادگاهى حق نداردآن دو را زن و شوهر نشناسد. ب - شروط مربوط به آثار نکاح تفاوت عمده نکاح با سایر قراردادهانقش طرفین نسبتبه تعیین آثار عقداست. در دیگر قراردادها، آثار عقد راطرفین معین مىکنند و التزاماتى که ازعقد بهوجود مىآید، خواسته خود آناناست، اما در نکاح ناگزیرند آثار عقد راچنانکه حقوق معین کرده است، بپذیرند.بنابراین زن و شوهر نمىتوانند در نکاحشرط کنند که یاستخانواده با شوهرنباشد یا شوهر نتواند با مشاغل منافىخانوادگى زن مخالفت کند.
ج - شروط مربوط به انحلال نکاح گذشته از موردى که طرفین نکاح باتوافق در خواست طلاق مىکنند