چندی پیش به مجتمع قضایی شهید باهنر تهران، واقع در فلکه چهارم تهرانپارس مراجعه نمودم. حسب رویه معمول، دادخواستی به انضمام وکالت نامه و سایر دلایل خواهان دستم بود. تمبر ها را که زدم، به واحد ارجاع مراجعه کردم. اوراق را که از دستم گرفت، خیلی زود آن ها را به من باز پس داد. طبق عادت معمول باید منتظر می ماندم ببینم آن مدیر عزیز چه توضیحی می دهد. چون پرسش من ممکن بود موجبات رنجش خاطرش را فراهم می کرد!
انتظار، زود به سر رسید. "آقای وکیل! اینو باید تایپ کنی...". هر چند حسب رویه موجود در ادارات ایران، استفاده از کلمه آقا احترام بزرگی به من محسوب می شد و از این باب خیلی خوشحال بودم، اما نگذاشتم حرفش تمام بشود و گفتم "... تایپ ... چشم ولی الان که نمی شه... ان شالله از دفعات بعد... این را الان چکار کنم". جواب هم روشن بود! اوراق نفر بعدی در دستش بود و مشغول بررسی اون ها بود!!! باید می فهمیدم که جوابم منفیه. اما من سوال داشتم؛ پس جرات کردم و دوباره مشغول به سخنرانی شدم. "آقا معذرت می خواهم... تایپ کردن کار خوبیه، اما قانوناً حق ندارید دادخواست دست نویس را از من نگیرید...".
لحظاتی به سکوت گذشت. نگاهش آزارم می داد. شاید اون به شکلی عاقل اندر سفیه به نگاه من می خندید. شاید پیش خودش می گفت "این دیگه از کجا لیسانس گرفته"، اما من که از دو تا مدرک لیسانسم و یه مدرک فوق لیسانسم مطمئن بودم، داشتم فکر می کردم اون اصلاً لیسانس داره!؟ خلاصه چند ثانیه ای به همین شکل گذشت. دوئل فکری ما به اواخرش رسیده بود که خیلی محترمانه گفت، "ظاهرا شما موقع داخل اومدن نوشته روی دیوار را نخوندید...".
برگشتم و نوشته روی دیوار را خوندم. عین عبارتش بدون یک کلمه کم و زیاد این بود. "حسب دستور سرپرست محترم مجتمع، دادخواست های تایپ شده، صرفاً از وکلا پذیرفته می شود". برگشتم و می گم "خوب!!!". میگه "وکیل باید دادخواست تایپ شده بده حتماً"! گفتم اولا! اون چیزی که بیرون نوشتید، این معنی را نمی ده. بلکه معنی اش اینه که دادخواستِ تایپ شده را فقط وکیل می تواند بدهد و شخص عادی نمی تواند، اما این معنی را نمی دهد که وکیل نمی تواند دادخواست دست نویس بدهد! دوماً،! کجای قانون آیین دادرسی، تایپ شده نبودن را از موارد نقص دادخواست عنوان کرده است؟!
تا اومدم توضیحات بیشتر بدهم که شما حق ندارید مطابق قانون دادخواست را نپذیرید و مکلف به پذیرش اون هستید، دیدم که تو این مدت یه نفر دیگر را هم پذیرش کرده و شاید اصلاً به حرف من گوش نمی داده است!!!
این جاست که می گویند، هر چه بگندد نمکش می زنند؛ و ای کاش روزی برسد که مصرع دوم این شعر را نخوانیم که وای به روزی که بگندد نمک!!!