قذف از کلماتی است که از بار خطرناکی برخوردار است و اصولا در مقام لکه دار کردن افراد به کار می رود و از این جهت اسلام که حافظ منافع حقوقی و مدافع شخص و شخصیت افراد مظلوم میباشد با شرایطی برای قاذف به عنوان مجرم و بزهکار جریمه تعیین کرده است که همان حد باشد. البته قذف گذشته از حکم حقوقی که ضمن تنبیه بزهکار موقعیت بازدارندگی دارد، دارای حکم تکلیفی و وضعی نیز میباشد که هر کدام در جای خود نقش خود را ایفا میکنند.
قذف به دلیل خدشه و لطمه ای که بر مقذوف وارد میکند، برای وی ایجاد حق می نماید و او میتواند با مراجعه به محاکم قضایی تقاضای تنبیه قاذف را نماید و حاکم وظیفه دارد که قاذف را احضار نماید و از او استنطاق کند، اگر وی در قذف صادق بود، مقذوف مدیون میگردد و الاّ قاذف هشتاد تازیانه حد میخورد و در صورت عدم استیفا حق و مرگ مقذوف، حد بعنوان یک حق انسانی به ورثه او منتقل میگردد، منتها ارث بری حد قذف مانند امور مالی نیست که مراتب قرب و بعد ورثه در آن لحاظ گردد، بلکه هر کس از اقربا در هر مرتبه ای از مراتب قرار گرفته باشد میتواند استیفا حدّ از قاذف بنماید.یکی از برخوردهای ناروا و توهین در جامعه قذف است. این واژه عربی است و از نظر لغت به معنی انداختن و پرت کردن در مسافت دور میباشد. راغب میگوید: القذف الرمی البعید و لاعتبار البعدفیه قیل منزل قذف (راغب اصفهانی مفردات 1373 ماده قذف). ابن منظور نیز این گونه قذف را نفی میکند: القذف الرّمی بالسهم و الهی و الکلام و کل شی (ابن منظور 1412 ماده قذف)؛ قذف عبارت است از انداختن تیر و ریگ و سخن و هر چیزی و در اصطلاح فقهی و حقوقی عبارت است از نسبت زنا یا لواط بزن و مرد دادن. محقق میگوید: و هو الرمی بالزنا و اللواط (الحلی، 1389، 162)؛ قذف عبارت است از نسبت زنا و لواط بکسی دادن. ابن قدامه از فقهاء اهل سنت نیز میگوید: القذف هو الرّمی بالزنا (ابن قدامه، 1403 ﻫ ق، ص 215). با توجه به معنی لغوی این کلمه معلوم میگردد که نسبت مستقیمی میان معنی لغوی و اصطلاحی آن میباشد با این معنی که قاذف در حقیقت الفاظ ناروا و نسبت های نامناسب را مانند تیری به سوی اشخاص نشانه میگیرد و او را با این نسبتها ترور میکند و شخصیت و اعتبار وی را لکه دار می نماید و به تعبیری شخصیتکشی میکند. ناگفته نماند که هر انسانی دارای دو وجود میباشد یکی وجود فیزیکی و شخصی و دیگر وجود معنوی و شخصیتی. آنگاه همانگونه که ممکن است شخص او ترور گردد و بمیرد، شخصیت او نیز ممکن است مورد هدف قرار گیرد و کشته شود. فیالمثل در مواردی که افراد نمیتوانند به سادگی شخص فردی را بکشند، دست به قتل شخصیت او می زنند و با نسبت زنا یا لواط و امثال آنها وی را از صحنه اعتبار ساقط میکنند، آنگاه شخص او را نیز نابود میکنند. از این جهت است که قوانین همانگونه که مراقب و حافظ حقوق بشر است، حافظ حقوق شخصیتی او نیز میباشد و قذف را خندگی به شخصیت اشخاص تلقی میکند.
فرق میان قذف، افتراء و توهین
شایان ذکر است که قذف و افتراء و توهین از نظر هدف گیری هر چند هر سه کلمه متوجه شخصیت افراد میگردند و به شخصیت و اعتبار آنان لطمه وارد میکند، اما از نظر حقوقی نسبت متفاوتی دارند. به این معنی که قذف با افتراء و توهین نسبت عام و خاص مطلق دارد، به این تصویر که هر قذفی افتراء و توهین است، اما چنین نیست که هر افتراء و توهینی نیز قذف باشد، زیرا فقها چنان که ذکر شد قذف را خلاصه کردند در نسبت به زنا و لواط در حالی که دایره افتراء و توهین وسیع میباشد. پس قذف از نظر کیفری زیر پوشش حد است و افتراء و توهین از مصادیق حکم کیفری تعزیر میباشد.
حکم تکلیفی قذف
به لحاظ اینکه شخصیت افراد بالاترین سرمایه معنوی و زندگی اشخاص به حساب میآید، اسلام در حرمت نهادن به آن نهایت توصیه را کرده و خدشه وارد کردن بر آن را جزء گناهان کبیره محسوب نموده است. قرآن می فرمایند: «ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فی الدنیا و الاخره و لهم عذاب عظیم (نور، آیه 23)؛ آنهایی که بانوان پاک دامن بی توجه به زشتکاری مومنه را قذف میکنند ملعون دنیا و آخرت هستند و عذابی بزرگ برای آنها خواهد بود». درباره شأن نزول این آیه مفسرین میگویند: در رابطه با عایشه و برگشت از جنگ بنی مصطلق بوده است، اما تأویل آن فراگیر است و شامل هر مؤمنه میباشد (الطوسی، 1409، ص 122). از نظر قرآن قذف، افراد پاک دامن و عفیف از گناهان کبیره است و از علائم گناهان کبیره آن است که جزای آن آتش جهنم معرفی شود. لازم به تذکر است که هر چند آیه شریفه در رابطه با قذف زنان است و الفاظی که در آن ذکر شده است مربوط به آنان میباشد، اما این از جهت تنزیل است ولیکن از نظر تأویل مطلب عام است و شامل قذف مردان نیز میگردد چنان که در روایت آمده است که: ابی بصیر عن ابی جعفر علیه اسلام فی امرأه قذفت رجلاً قال تجلد ثمانین جلده (حر العاملی، 1392 ق، ص432). ابوبصیر از امام باقر علیه السلام راجع به زنی که نسبت به زنا یا لواط به مردی داده سؤال نموده و امام فرموده است، هشتاد تازیانه حد زده میشود. پس فرقی ندارد که قاذف و مقذوف باشد مرد یا زن. آنچه مهم است و پی آمد حکم و حد دارد، خود قذف میباشد و از نظر شرعی حرام و ممنوع است. ابن ادریس میگوید: الاخلاف بین الاّمه انّ القذف محرّم (ابن ادریس الحلی، 1411، ص 515)؛ در میان امت اسلامی اجماع است که قذف حرام میباشد. ابن قدامه از فقهاء اهل سنت نیز میگوید: القذف محرّم باجماع الامّه و الاصل فی تحریمه الکتاب و السنه (ابن قدامه، 1400، ص 215)؛ به اتفاق امت اسلامی قذف حرام است و اصل در تحریم آن قرآن و سنت پیامبر میباشد.پس از نظر حکم تکلیفی تردیدی در حرمت آن نمیباشد.
حکم حقوقی قذف
با توجه به این که هر فعل و قولی به لحاظ موقعیت آن و ارتباطی که با اشخاص پیدامیکند، قهراً دارای حکم و حقّی خواهد بود. قذف از جمله اقوالی است که گذشته از حکم تکلیفی آن که بیان شد دارای حکم حقوقی کیفری نیز میباشد که بیان میگردد. قرآن به عنوان بالاترین و نخستین مدرک حکم کیفری این نسبت ناروا می فرماید: والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا باربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده و لاتقبلوا لهم شهادهً ابداً و اولئک هم الفاسقون (نور، آیه 4)؛ آنهایی که به پاک دامنان نسبت ناروا می دهند و چهار شاهد بر اثبات مدعی خود نیاوردند آنها را هشتاد تازیانه بزنید و هرگز شهادت آنها را قبول نکنید و اینان از دین بیرون رفتگان میباشند و از نظر سنت و روایات نیز احادیث فراوانی وجود دارد که به یکی دو مورد از آنها اشاره میگردد. عن جعفر بن محمد علیه السلام: قال اذا قذف الرجل فقال انک تعمل عمل قوم لوط تنکح الرجال قال یجلد حد القاذف ثمانین جلده (الحر العاملی، 1392 ﻫ ، ص 433). امام صادق علیه السلام می فرماید: هرگاه مردی به مردی نسبت ناروا دهد و بگوید: تو عمل قوم لوط را انجام می دهی و با مردها آمیزش میکنی هشتاد تازیانه حد میخورد و نیز از امام باقر علیه السلام درباره زنی سؤال شد که به مردی نسبت زنا داده است فرمود: تجلد ثمانین جلدهً؛ هشتاد تازیانه زده میشود (همان مأخذ). فقهاء نیز به عنوان کارشناسان حکمی و حقوقی اسلام میگویند: فان قذف انسان مکافئاً او اعلی منه وجب علیه الجلد ثمانون جلدهً (ابن ادریس الحلی، 1411 ﻫ ق، ص 515)؛ اگر انسانی انسان هم ردیف، از حیث دین و دانش، یا بالاتر از خود را قذف نماید واجب است، هشتاد تازیانه بر او زده شود.ابن رشد اندلسی از علماء اهل سنت میگوید: اتفقوا علی انه ثمانون جلده للقاذف الحرّ لقوله تعالی ثمانین جلدهً (القرطبی، 1409 ﻫ ، ص 441)؛ تمام فقهاء اتفاق دارند که حد قاذف به استناد کلام خداوند هشتاد تازیانه است. خرقی از فقهاء اهل سنت نیز میگوید: و اذا اقذف بالغ حراً مسلماً او حرّه ملسمهً جلد الحدّ ثمانین (ابن قدامه، 1400، ص 215)؛ هرگاه فرد بالغی مرد مسمان یا زن مسلمان حرّی را قذف نماید هشتاد تازیانه حد میخورد. ماده 139 قانون مجازات اسلامی ایران که نشئت گرفته از فقه امامیه است میگوید: قذف نسبت دادن زنا یا لواط است به شخص دیگری و ماده 140 در رابطه با کیفر این نسبت ناروا میگوید: حد قذف برای قذف کننده مرد یا زن هشتاد تازیانه است.
ناگفته نماند که حد قذف از نظر فقه امامیه برای قاذف مطلق یک اندازه میباشد، اما از نظر فقهاء اهل سنت، حد قاذف حر با عبد متفاوت بیان شده است.
حکم وضعی قذف
اینک که حکم تکلیفی و حقوقی قذف بیان شد، به جا است که حکم وضعی آن نیز بیان گردد، زیرا در هر یک از این احکام اخطار و پی آمدهایی نهفته است که اگر افراد جامعه به پی آمدهای آن توجه کنند، اصولاً مرتکب آن نخواهند شد.
رسالت احکام تکلیفی و ابلاغ آن بر عهده پیامبر و اوصیاء او و فقهاء میباشد و رسالت احکام حقوقی نیز در عهده آنان و قوه قضائیه و اجرائیه میباشد، اما احکام وضعی مسئولیت آن، در خود عمل نهفته شده است. به عبارت دیگر احکام وضعی مستلزم علم و تکلیف اشخاص به عمل نمیباشد، بلکه آثار و عکس العمل قذف خواه ناخواه متوجه قاذف میگردد و اخطاری است که هیچ کنش خوب یا بد، بیاکنش نخواهد بود. پس لااقل برای در امان ماندن از واکنش عمل، نباید بی دلیل اشخاص را مورد هدف نسبت های ناروا قرار داد. قرآن در مورد واکنش عمل از جمله قذف می فرماید: لکلّ امر منهم مااکتسب من الاثم (نور، آیه 11)؛ برای هر مردمی آثار و واکنشی از عملکرد او از گناه خواهد بود و باز در همین رابطه می فرماید: ولو لافضل اللّه علیکم و رحمته فی الدنیا و الاخره لمسّکم فی ما افضتم فیه عذاب عظیم اذ تلقّونه بالسنتکم و تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هیّناً و هو عندالله عظیم (نور، آیات 15-14)؛ اگر نبود فضل و رحمت الهی بر شما در دنیا و آخرت، همانا گرفتار عذاب بزرگی می شدید. در رابطه با آنچه در آن فرو رفته اید (قذف) هنگامی که آن را به زبآنهای خود جاری می کردید و با دهان خود چیزی را می گفتید که به آن علم نداشتید و خیال می کردید این چیز آسان و سادهای است در حالی که از نظر خداوند بزرگ میباشد.پس قذف صرف نظر از حکم تکلیفی و حقوقی، دارای پی آمدهای عملی نیز میباشد که آن را حکم وضعی می نامند و علت این که این گفتار ناهنجار دارای این اندازه کیفر و مجازا ت است، آن است که قاذف شخصیت معنوی و اعتقادی مقذوف را در معرض نابودی قرار داده است، لذا قرآن در سوره نور در رابطه با ماجرای افک به عنوان یک اخطار، به هر قاذفی می فرماید: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره والله یعلم و انتم لاتعلمون (نور، آیه 19)؛ آنهایی که دوست دارند نسبت های ناروا درباره مؤمنین شهرت بیابد، در دنیا و آخرت از عذاب دردناکی برخوردار خواهند بود و خداوند از زشتی و زیان باری این گفتار ناروا آگاه است ولی شما نمی دانید.
شأن نزول حکم تکلیفی و حقوقی قذف در اسلام
به لحاظ این که قذف یارمی و افک از الفاظی هستند که بار نامناسبی برای افراد و اشخاص در بردارند هیچ ملت و جامعهای القاء آن را نمی پسندد و از به زبان جاری کردن آنها انزجار و آن را جسارت بزرگی در حق خود تلقی میکنند، لذا میتوان گفت موضع گیری اسلام در برابر این نسبت ناروا و اصدار حکم تصدیق، حکم فطرت و وجدان پاک بشری است، منتها هر حکمی اعم از تأسیسی و امضایی یک سرآغازی دارد که حکم قذف با ماجرای افک شروع میشود. قرآن به طور سربسته از یک تهمت و قذفی خبر می دهد و می فرماید: انّ الذین جاء و بالافک عصبه منکم لاتحسبوه شراً لکم بل هو خیر لکم لکل امرء منهم مااکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم (نور، آیه 11)؛ همانا آنان که تهمت وارد کردند گروهی از خود شما میباشند، آن را برای خود بد مپندارید بلکه آن به خیر شما میباشد، برای هر مردی از آنان گناهی از کرده خود خواهد بود و آن کس از آنها که آن را بزرگ نمود و دامن زد برای وی عذابی بزرگ خواهد بود. در این آیه تنها به ذکر تهمت و قذف و پیامدهای اجتماعی و حقوقی آن اشاره شده است اما از این که قاذفین چه کسانی بودند و مقذوف یا مقذوفه چه کسی بوده است ذکری به میان نیامده است لکن مفسرین شیعه و سنی مورد آن را با اختلاف بیان میکنند. مفسرین سنی میگویند: این ماجرا مربوط به عایشه است که در جنگ بنی مصطلق از قافله پس افتاد و با یک عرب عابری خود را به قافله رساند آنگاه عبدالله بن ابی و مسطح بن اثاثه و حسان بن ثابت او را قذف نموده و به وی تهمت زدند که پس از ناراحتی هایی که برای پیامبر و خانواده عایشه به وجود آمد آیه نازل شد و عایشه را تبرئه کرد و آنها را قاذف معرفی نمود و رمز این که قرآن این ماجرا را برای خانواده عایشه خیر تعبیر میکند برای آن است که قاذفین نامبرده خود را به دروغ از دوستان و خیرخواهان پیامبر معرفی می کردند و با این اظهارات سوء استفاده می کردند، اما اینک با این تهمت و برملا شدن آن، نقاب از چهره نفاق برداشته شد و ماهیت زشت آنان هویدا گردید (القریشی الدمشقی، ص 279)
اما مفسرین شیعه این ماجرا را به ماریه قبطیه همسر دیگر رسول خدا مربوط می دانند و میگویند: مقوقس رهبر مصر، غلامی به نام جریح که خصّی بود، با ماریه همراه کرد و آنها را به پیامبر هدیه نمود آنگاه زمانی که ابراهیم فرزند پسری پیامبر از ماریه فوت کرد و رسول خدا از فوت او شدیداً افسرده شد، عایشه برای رهایی پیامبر از شدت حزن، به پیامبر گفت چرا ناراحت می باشی؟! ابراهیم فرزند تو نیست بلکه از جریح است که آیه نازل شد و جریح و ماریه را تبرئه کرد (طباطبایی، 1412، ص 100). لکن با دقتی که در کلمات آیه نازل شده میشود، معلوم میگردد که تعابیر با ماجرای عایشه مناسبت تر است زیر آیه اهل افک را به صورت جمع ذکر کرده و آنها بیش از سه نفر بودند، در حالی که در ماجرای ما