محمد انصاری عریانی (کارشناس حقوقی قضایی)
افراد هر جامعه برای رفتار مطلوب و نامطلوب یکدیگر تصورات ویژهای دارند؛چه آنکه امور مورد احترام غالب افراد جامعه را ارزش محسوب میکنند، حال چه منشأ آنها عرفی باشد یا دینی. در جامعه کنونی،مسئله فساد اخلاقی،افکار عده بسیاری را متوجه خود نموده است. در جامعه ایران،ازدواج یکی از ارزشهای مقدس برای مردم این دیار محسوب میگردد. شاید صداقت و راستگویی زوجین در مورد گذشته خود قبل از ازدواج،برای خیلی از افراد امری پذیرفته شده است؛زیرا کنمان این واقعیت و نهایتا احراز آنها توسط طرف مقابل،میتواند برای مخفیکنندگان آن،مسئولیت قانونی و برای طرف دیگر،حقوقی از قبیل شکایت کیفری و حتی فسخ نکاح را به وجود آورد. یکی از موجبات مسئولیت قانونی خصوصا برای بانوان(که موضوع بحث این مقالهاند) دوشیزه یا عفیفه معرفی کردن خود به خواستگاران ازدواج با آنهاست. زیرا بانوانی هستند که قبل از ازدواج به سبب ارتکاب اعمال منافی عفت از قبیل زناو یا روابط نامشروع،حسب مورد صفت دوشیزه بودن (به علت از اله بکارت)یا عفیفه بودن خود را از دست داده و قصد داشته باشند با توسل به عملیات واهی و دورغین،خواستگاران خود را فریب و نهایتا راضی به ازدواج با خود نمایند.
واقع شدن ازدواج از طرق فوق از دو جهتت قابل بررسی است:
یکی اینکه از جهت حق فسخی که ممکن است با لحاظ شرایط قانونی،برای زوج به وجود آید،و دیگری مسئولیت کیفری زوجه است که به تبع آن،تعقیب و مجازات او را در پی خواهد داشت.
فسخ ازدواج از ناحیه زوج و اثر آن بر مهریه:
در ماده(1128)قانون مدنی آمده:"هر گاه در یکی از طرفین،صفت خاصی شرط شده و بعد از عقد معلوم شود که طرف مذکور فاقد وصف مقصود بوده،برای طرف مقابل حق فسخ خواهد بود، خواه وصف مذکور در عقد تصریح شده یا عقد متباینا بر آن واقع شده باشد".
شاید صداقت و راستگویی زوجین در مورد گذشته خود قیل از ازدواج،برای خیلی از افراد امر پذیرفته شده است؛زیرا کتمان این واقعیت و نهایتا احراز آنها توسط طرف مقابل،میتواند برای مخفیکنندگان آن، مسئولیت قانونی و برای طرف دیگر،حقوقی از قبیل شکایت کیفری و حتی فسخ نکاح را به وجود آورد. از منطوق ماده براحتی میتوان استنباط کرد که باید صفت خاصی چه به صورت ضمن عقد و چه به صورت شرط بنایی)تصریح شده باشد و نیز فقدان آن مسبوق به قبل از جاری شدن صیغه عقد نکاح باشد.
همچنین اگر مرد قل از ازدواج،آگاه بر فقدان صفت خاصی(مثلا دوشیزه یا عفیفه نبودن زوجه فبل از نکاح آگاه بوده)باید حق فسخ را منتفی دانست؛زیرا فلسفه وجودی آن جلوگیری از ضرر است و در فرض اخیر،براساس"قاعده اقدام" اعمال حق فسخ ممکن نیست.
اما همیشه صفت مورد نظر طرفین صراحتا شرط نمیشود.در پارهای از موارد با اینکه در گفتگوهای طرفین نامی از وصف خاصی برده نمیشود،عادات و رسوم اجتماعی چنان است که هرکس ازدواج میکند به ظاهر بر مبنای وجود آن وصف است.1
البته شاید به واسطه رشد چشمگیر جرایم اخلاقی در شرایط امروزی،توجیهی اجتماعی برای انجام آزمایشات مربوط به"هایمن"،قبلا از جاری شدن صیغه عقد نکاح از سوی زوجه،پیدا کرد.چه عدم پذیرش اجتماعی آزمایش فوق، قبل از ازدواج از دو جهت میتواند مشکل ایجاد کند:
اولا:دختران و زنان بزهکار با سوءاستفاده از این وضعیت براحتی میتوانند با دوشیزه یا عفیفه معرفی کردن خود،خواستگاران ازدواج با آنها را فریب و نهایتا راضی به ازدواج با خود نمایند.
ثانیا:امکان عدم تشخیص ازاله بکارت بعد از نکاح،به واسطه سبق ارتکاب اعمال منافی عفت، محال نخواهد بود.البته مسئله فریب در ازدواج، محدود به ثبیه بودن زوجه نمیگردد.به طوری که ممکن است دختری با وجود سالم بودن پرده بکارت،به واسطه عمل زنا(از ناحبه دبر)یا روابط نامشروع(از قبیل مضاجعه یا تقبیل)صفت عفیفه بودن خود را از دست داده باشد.
حال اگر دختری با اعمال فریب دهنده (تدلیس)خود را دارای اوصاف قوق قلمداد کند و بتواند از این طریق رضایت مرد را به ازدواج با خود به دست آورد،آیا زوج میتواند در صورت احراز، نکاح را فسخ کند؟
برخی معتقدند در ماده(1128)ق.م،ناظر به خیار تخلف از شرط است؛ولی چون در تدلیس نیز یکی از دو طرف،تظاهر به داشتن صفتی میکند که مورد توجه دیگری است و از این راه او را فریب میدهد،نتیجه فریبکاری او نیز این است که طرف دیگر به اشتباه چنین پندارد که همسر آیندهاش،وصف دلخواه را دارد.2
اداره حقوقی قوه قضاییه در نظریه 4124/ 7.21/7/1376 خود آورده:«زوجی که هنگام ازدواج شرط بکارت نموده باشد،اگر بعد از ازدواج معلوم شود که با زوجه جماع شده،هر چند پرده بکارت سالم و موجود و از نوع حلقوی باشد،دارای حق فسخ خواهد بود؛زیرا منظور از بکارت در درجه اول همان نزدیکی است.لذا،اولا:اکراه زن و زایل شدن بکارت،اگر به عنف هم باشد تاثیری در قضیه نخواهد داشت و کماکان زوج حق فسخ خواهد داشت؛ثانیا:ازاله بکارت چه در اثر بیماری باشد یا افتادن از بلندی و غیره،با عدم اطلاع دختر یا خانوادهاش،تأثیری در حق فسخ برای زوج ندارد.»
اثر فسخ بر مهریه:
اگر فسخ قبل از نزدیکی باشد،زن حق مطالبه مهریه را نخواهد داشت و اگر قبلا تمام یا قسمتی از مهریه را وصول کرده،زوج به جهت دارا شدن بلاجهت،حق رجوع به او را برای استرداد مهر دارد.
"شهید ثانی"در"شرح لمعه"معتقد است: «اگر فسخ بعد از دخول واقع شود مهر المسمی ثابت میشود؛چون مهریه به واسطه دخول مستقر میشود و شوهر برای باز گرفتن مبلغی که پرداخته به کسی که تدلیس کرده مراجعه میکند و اگر خود زن تدلیس کرده،مهر را از وی بازمی ستاند و تنها کمترین مقداری که میتواند به عنوان مهر قرار داده شود نزد او باقی میگذارد.»2 صاحب کتاب"شرایع السلام"نیز قایل به کم کردن از مهر،به نسبت مهر باکره از غیر آن است.4
دکترین حقوق خصوصی نیز هریک نظراتی را در این مورد ابراز نمودهاند:
-برخی معتقدند با توجه به مفهوم مخالف ماده (1110)ق.م،زن مستحق تمام مهر خواهد بود و هر گاه نکاح ناشی از تدلیس باشد،اگر زوج مهر را پرداخت کرده میتواند تفاوت بین مهر بکر و ثیب را به عنوان خسارات از تدلیسکننده بگیرد و اگر نداده است میتواند از پرداخت آن(بنابر قاعده تهاتر)خودداری کند.5
-عده دیگر معتقدند که اگر فسخ نکاح به دلیل تدلیس زن باشد،زن در هیچ صورتی حقی بر مهر ندارد؛زیرا به تقلب حقی به دست نمیآید.
به هر تقدیر،اگر مورد فوق را سکوت قانونی بدانیم،قاضی مکلف است وفق ماده(3)قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 1379،حکم دعوا را به دست آرود.
در مجموع میتوان قدر متقین نظرات فقها و حقوقدانان را دادن مهریه به زوجه دانست و پذیرش عدم استحقاق زوجه نسبت به مهریه، مشکل به نظر میرسد.
شرایط تحقق مسئولیت کیفری زوجه:
فریب و تدلیس در ازدواج از ناحیه زوجه،نه تنها می تواند برای زوج حق فسخ را به وجود آورد،بلکه با احراز شرایطی،مسئولیت کیفری و نهایتا تعقیب و اعمال مجازات وی را در پی خواهد داشت.
اولین قانون مدنی که فریب در ازدواج را در خود پیشبینی کرد قانون راجع به ازدواج بود،که ماده(5)آن مقرر میداشت:«هریک از زن و شوهری که قبل از عثد طرف خود را فریب داده که بدون آن فریب،مزاوجت صورت نمیگرفت، به شش ماه تا دو سال حبس جنحهای محکوم خواهد شد.»
در این ماده،مصادیقی هر چند تمثیلی از فریب در ازدواج مشخص نشده بود،تا اینکه قانونگذار اسلامی در ماده(647)ق.م.ا،مصوب 1375، مجددا این جرم را به شکلف کامل تری پیشبینی نمود:«چنانچه هریک از زوجین قبل از عقد ازدواج،طرف خود را به امور واهی از قبیل داشتن تحصیلات عالی،تمکن مالی،موقعیت اجتماعی، شغل و سمت خاص،تجرد و امثال آن فریب دهد و عقد بر مبنای هریک از آنها واقع شود،مرتکب به حبس تعزیری از شش ماه تا دو سال محکوم میگردد.»
از آنجایی که هر جرمی الزاما سه رکن قانونی،مادی و معنوی است؛به شرح دو رکن اخیر میپردازیم:
-عنصر مادی جرم فریب در ازدواج:
1-مرتکب جرم:
ارتکاب این جرم صرفا از طرف زوجین امکانپذیر است و دخالت افراد دیگر را میتوان در غالب معاونت بررسی کرد.
2-زمان وقوع جرم:
این جرم،جرمی مقید است و زمانی تحقق پیدا میکند که نتیجه آن (یعنی ازدواج)واقع شده باشد.
3-طرق ارتکاب جرم:
از لحاظ رکن مادی، این جرم به صورت فعل تحقق پیدا میکند و ترک فعل نمیتواند عنصر مادی را تشکیل دهد. پس سکوت زوجه(بدون هیچ رفتارو گفتار فریبنده)در مورد دوشیزه یا عفیفه نبودنش، نمیتواند موجبات مسئولیت کیفری وی را فراهم کند؛و اگر در فرض اخیر،دوشیزه یا عفیفه نبودن زوجه قبل از نکاح،به واسطه اقرار یا شهادت شهود و یا ادله دیگر ثابت شود،حسب مورد،حق فسخ6یا طلاق را خواهد داشت.
4-ارکان جرم:
جرم فریب در ازدواج،جرمی مرکب است از سه جزء تشکیل شده که فقدان یکی از آنها تحقق آن را منتفی خواهد کرد.
جزء اول-توسل به امور واهی و غیرواقعی (دوشیزه یا عفیفه معرفی یا وانمود کردن خود)؛ جزء دوم-فریب خوردن طرف مقابل؛ جزء سوم-واقع شدن ازدواج از این طریق. از آنجایی که شروع به جرم ماده(647)ق.م.ا، طبق ماده(41)ق.م.ا،قابل مجازات نیست. بنابراین،صرف تحقق دو جزء فوق بدون تحصیل نتیجه که همان جزء سوم است،برای مرتکب مسئولیت کیفری نخواهد داشت.
برخی معتقدند با توجه به مفهوم مخالف ماده (1110)ق.م،زن مستحق تمام مهر خواهد بود و هر گاه نکاح ناشی از تدلیس باشد،اگر زوج مهر را پرداخت کرده میتواند تفاوت بین مهر بکر و ثیب را به عنوان خسارت از تدلیسکننده بگیرد و اگر نداده است میتواند از پرداخت آن(بنابر قاعده تهاتر) خودداری کند
5-مکان وقوع جرم:
می تواند در ایران یا خارج از قلمرو حاکمیت آن باشد.اگر ارتکاب جرم در ایران از ناحیه زوجه(چه تابعیت ایران و غیر آن را داشته باشد)بر زوج(اعم از ایرانی یا بیگانه) صورت بگیرد،براساس اصل صلاحیت سرزمینی قوانین کیفری،مراجع قضایی ایران صلاحیت رسیدگی به موضوع را خواهند داشت.
اما در حالتی که زن با دوشیزه یا عفیفه معرفی کردن خود به مردی ایرانی،در خارج از قلمرو حامیت ایران،او را فریب و نهایتا راضی به ازدواج با خود نماید،برحسب تابعیت او و مکان وقوع ازدواج،سه حالت را میتوان تصور کرد:
-حالت اول:زن تابعیت ایرانی داشته و مکان وقوع ازدواج،خارج از قلمروحاکمیت ایران است. در این فرض،چون یک تبعه ایرانی در خارج از کشور مرتکب جرمی طبق قانون مجازات اسلامی شده است،در صورتی که طبق قانون کشور محل وقوع جرم،تحت تعقیب و مجازات قرار بگیرد، دیگر تحت همان جرم در ایران)اصولا)نباید تحت تعقیب قرار گیرد.اما اگر این عمل طبق قانون کشور فوق،جرم نبوده یا در صورت جرم بودن مرتکب تحت تعقیب و مجازات قرار نگرفته باشد،در صورت طرح شکایت از سوی زوج و یافت شدن زوجه در ایران،قابل تعقیب خواهد بود.
حالت دوم:زن تابعیت خارجی داشته و مکان وقوع ازدواج در ایران است. به لحاظ اصل سرزمینی بودن قوانین جزایی و با توجه به مفاد ماده(3)ق.م.ا،چنانچه جرم در خارج از ایران واقع شده باشد(و از منعکس در مواد 5 الی 8ق.م.ا،که جزء استثنائات محسوب میشود،نباشد).مقامات قضای ایران صالح به رسیدگی نمیباشند؛هر چند که مجنی علیه تبعه دولت ایران باشد.7
در این حالت،زن قبل از جاری شدن صیغه عقد نکاح،در مرحله مقدماتی و اجرایی جرم قرار دارد و از دو جهت قابل تعقیب و مجازات نیست:
الف.به جهت جرم نبودن مراحل فوق. ب.به جهت تابعیت خارجی او و فقدان عنصر قانونی در این مورد. اما به محض جاری شدن صیغه عقد نکاح(صرفنظر از ثبت آن)تابعیت ایرانی زوج بر زن تحمیل میگردد و با توجه به مرکب بوددن جرم فریب در ازدواج،اگر توسل به امور واهی،در خارج از ایران و ازدواج در ایران واقع شده باشد،وفق ماده(4)ق.م.ا، چون قسمتی از جرم در خارج و نتیجه آن در ایران حاصل شده،در حکم جرم واقع شده در ایران خواهد بود.
حالت سوم:زن تابعیت خارجی داشته و مکان وقوع جرم،خارج از ایران است. به نظر میرسد در این حالت نیز می توان زوجه را که بعد از عقد نکاح به تابعیت ایرانی درآمده،وفق ماده(7)ق.م.ا،(به لحاظ ایرانی بودنش)تحت تعقیب قرار داد.
عنصر معنوی جرم فریب در ازدواج
منظور از رکن معنوی آن است که مرتکب، عملی را که طبق قانون جرم شناخته شده با قصد مجرمانه(یعنی،آگاهانه ممنوعیتهای قانونی را نادیده گرفتن)انجام داده باشد.8 رکن معنوی جرم فریب در ازدواج از دو جزء تشکیل شده:سوءنیت عام،که همان کوشش و نیت آگاهانه و بخردانهای است که مجرم را به سوی ارتکاب جرم و نقض قانون جزا وامیدارد9و با توجه به مقید بودن این جرم،سوءنیت خاص که خواستن نتیجه،یعنی وقوع ازدواج است.
شمول مرور زمان کیفری بر جرم فریب در ازدواج
به رغم اینکه صراحتا در ماده(647)ق.م.ا، اشاره به تعزیر بودن مجازات مذکور در ماده شده و در ماده(173)قانون آیین دادرسی کیفری 78،نیز صرفا به مجازات بازدارنده اشاره شده است؛اما همچنان در مورد ملاک تمییز مجازاتهای تعزیری از بازدارنده،بین حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد،که برای تصدیق عنوان فوق،ذکر برخی از آنها مفید به نظر میرسد:
گروهی معتقدند که قانون در این خصوص ناقص است و از باب تفسیر به نفع متهم باید مجازاتهایمندرج در کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی را یکسره بازدارنده تلقی گردد،مگر اینکه منبع فقهی یا نصی صریح بر تعزیری بودن آنها وجود داشته باشد.10